بوق خبر - ما معمولاً از سوی کسانی مورد باجگیری عاطفی قرار میگیریم که ما را به خوبی میشناسند. آنها همهی رازها و نقاط ضعف مان را میدانند و استاد سوء استفاده از ما شده اند.
علتش هم بسیار ساده است: میخواهند آنها را به خواسته هایشان برسانیم. به خاطر داشته باشید که در توجیه رفتارشان به شما میگویند همهی اینها به این خاطر است که شما را دوست دارند و میخواهند با شما وقت بگذرانند.
در ادامه از ۷ علامت رایج باجگیری عاطفی خواهیم گفت.
اولین گام به سوی باجیگری عاطفی مطرح شدن یک خواسته از سمت یکی از نزدیکان است. این خواسته شاید در ابتدا جدی نباشد، اما اگر بلافاصله آن را نپذیرید شکل اجباری تری پیدا میکند. ممکن است بگوید که صرفاً از سر علاقه است که به شما میگوید کاری را انجام دهید. اما حقیقت آن است که او میخواهد کنترل شما و کارهایتان را به دست گیرد.
وقتی کسی به ما میگوید که چه کار کنیم معمولاً یا با یک «نه» گفتن به او واکنش نشان میدهیم یا مکالمهی مفصل تری با او داریم. این دقیقاً همان واکنشی است که ممکن است در برابر پدر یا مادرتان داشته باشید که میگوید با شخص خاصی بیرون نروید. شما متوجه نمیشوید که چرا چنین خواستهای از شما دارند و با آنها بحث تان میشود. این امر تنش به مراتب بیشتری به رابطه تان وارد میکند، چون پدر یا مادرتان قصد کوتاه آمدن ندارد.
ترس، احساس گناه و احساس دین کردن، سه «سلاح»ی است که این افراد از آنها برای فشار آوردن به شما استفاده میکنند. آنها میدانند که چطور تحریک تان کنند و از هیچ کاری برای رسیدن به مقصود خود فروگزار نیستند، فرقی هم برایشان ندارد که در این راه چقدر شما را آزار میدهند. ممکن است سعی کنند تقصیر را در مورد کاری به گردن شما بیاندازند که خودشان با خودشان کردند. همچنین بی معطلی به شما میگویند که اگر کاری که میگویند را انجام ندهید اقدام شدیدی خواهند کرد.
اگر هیچ روشی کارساز نباشد ممکن است تهدیدتان کنند که به شما یا حتی خودشان صدمه خواهند زد. اگر آن شخص رئیس تان باشد، ممکن است تهدیدتان کند که اخراج تان میکند یا تنزل درجه تان میدهد. همهی فشار را به سمت شما معطوف میکنند تا مقصر هر چیز آسیب زایی باشید که خود تصمیم به انجامش میگیرند. آنها غباری از سردرگمی در ذهن تان ایجاد میکنند و کاری میکنند که فکر کنید شما مسئول همه چیز و نتیجهی کار هستید.
این یک ترفند دیگر است که از آن استفاده میکنند تا فکر کنید اعتماد شریک عاطفی تان را از دست داده اید و برای برگرداندن این اعتماد از دست رفته باید تلاش مضاعف کنید. این امر از ناامنی روانی و ترس خود آنها از خیانت شما ناشی میشود، شاید به این خاطر که خود در گذشته آسیب دیده اند. این پرخاشگریها دائماً تکرار میشود و شما تصور میکنید مرتکب کار اشتباهی میشوید. رفته رفته این تصور در شما به وجود میآید که هر بار که شریک عاطفی تان جنجال به پا میکند مقصرش شما هستید.
حسادت بیمارگونه یک دلیل بزرگ سوء استفادهی عاطفی شریک عاطفی تان از شما است. او از حرف زدن شما با دیگران خوشش نمیآید، مثلاً وقتی که به رستوران میروید و به کسی که به شما خوشامد میگوید لبخند میزنید. شریک عاطفی تان به خاطرش جنجال به پا میکند و شما دست آخر به خاطر تحریک کردن او احساس گناه میکنید. شما احساس میکنید یک آدم بی عرضه هستید که با اینکه میدانید شریک عاطفی تان چقدر ناراحت میشود، اما دائماً یک اشتباه را تکرار میکنید.
بعد از همهی آن دعواها و تهدیدها، دست از جنگیدن برمی دارید و در برابر فشارهای آنها تسلیم میشوید. اوضاع آرام میشود و شما به حالت عادی بازمی گردید و شریک عاطفی تان دوباره باملاحظه و دوست داشتنی میشود. با این حال، به دلیل حس ناامنی روانیای که در او وجود دارد، خیلی طول نمیکشد که دوباره چیز دیگری برای آزار دادن شما پیدا میکند. دوباره شروع به بازی دادن شما میکند و به سر خانهی اول بازمی گردید.
اول از همه باید خونسرد باشید و اجازه ندهید خشم بر شما غلبه کند. هر قدر هم که تحت فشار باشید میتوانید بخواهید فرصتی به شما دهند تا جواب شان را دهید.
با شریک عاطفی تان واضح و صریح صحبت کنید و مرزبندی هایتان را مشخص کنید. روشن کنید که حق کنترل تصمیمات شما و روشی که برای زندگی کردن دارید را ندارد.
اگر شریک عاطفی تان نشانهای از خشونت و قصدش را داشت، فوراً آنجا را ترک کنید و با کسی که به او اعتماد دارید تماس بگیرید و از او درخواست کمک کنید. گفتگوی متمدنانه در چنین مواردی اصلاً کمک کننده نیست.
باید نقاط ضعف تان را که به شخص باجگیر قدرت بازی دادن شما را میدهد شناسایی کنید. مثلاً مادرتان با گفتن اینکه بچهی بدی هستید شما را به انجام کارهایی وامی دارد. این کار شما را بسیار ناراحت میکند و به همین دلیل هم هست که همیشه تسلیم فشارهایش میشوید.