به گزارش
اقتصاددریایی، «کاکاسیاه کشتی نارسیسوس» نام رمان دیگری از«جوزف کنراد» نویسنده و دریانورد لهستانیالاصل است که درسال۱۸۹۷براساس تجربیات کاریاش در یک کشتی بازرگانی مربوط به کشور انگلستان آن را نوشته است. نارسیسوس نام یک کشتی تجاری کوچک در بریتانیا بود که کنراد درزندگی واقعیش هم مدت طولانی درآنجا به کار دریانوردی مشغول بوده است.کنراد مثل دیگر داستانهایش فضای کشتی را تمثیلوار به یک جامعه تشبیه کرده و خدمههای کشتی هم همان مردمان داخل جامعه هستند که هرکدام خصوصیات و رفتارهای خاص خودشان را دارند. داستان با سوارشدن ملوانان جدید و تازهکار به داخل عرشه شروع میشود که درواقع می توان گفت این آرامش قبل از طوفان است اما با واردشدن ملوان سیاهپوست فضای کشتی ملتهب و دستخوش چالشهایی جدی در رفتار وبرخورد خدمه های داخل کشتی می شود. دراین داستان ملوان سیاهپوستی با شخصیتی مرموز و تاحدودی مبهم که به بیماری سل مبتلاست سوار کشتی می شود. اما برخی از ساکنان کشتی بیماری او را باور ندارند ودراز به دراز افتادن و سرفههای بیامان او را به پای تنبلی او می گذارند. آنها معتقدند که «جیمز ویت »هیچ مشکل جسمی ندارد و بیشتر بخاطر شانه خالی کردن ازمسئولیت داخل کشتی است که خود را به بیماری زده و درواقع او تظاهربه بیماری می کند تا استراحت بیشتری بکند. یکی از ملوانان با تجربه و سن وسالدار داخل کشتی هم معتقد است این ملوان سیاه پوست شوم است و بودنش در کشتی خوشیمن نیست پس چه بهتر که زودتر بمیرد تا نحسی او نصیب کشتی و خدمههایش نشود. عده دیگری از ملوانان داخل کشتی هم طوفانی شدن دریا را به گردن جیمزویت سیاه پوست می اندازند و با او برخوردهای خوبی ندارند. درحالیکه بعدها می فهمیم که ملوان سیاه پوست واقعا بیماریاش درحال پیشرفت دربدنش بوده است. اما برعکس چندتا از فرماندهان و کارکنان کشتی هم نگاهشان ازروی دلسوزی و احساس ترحم نسبت به به همکار بیمارشان است. نویسنده اثر بی آنکه در مورد افراد و کاراکترهای داستانش قضاوتی بکند مثل یک داور بی طرف کناری ایستاده و قضاوت را به عهده مخاطب گذاشته است. از طرفی دیگر شرایط نامساعد و ناپایدار هوا هم گریبان کشتی را دردریا گرفته و باعث مضطرب شدن و عصبی شدن کارکنان کشتی می شودو همین نکته برفضای ترسناک و وهم آلود قصه دامن می زند. جوزف کنراد مثل همیشه با نگاهی کاوشگر و تیزبین به کنشها و واکنشهای افراد داخل کشتی پرداخته و نگاه انسانی و غیرانسانی آدمها را در شرایط بحرانی زندگی پیش روی خواننده می گذارد. در واقع کنراد در این داستان با نگاهی روانشناختانه و جامعه شناسانه از رفتار وحوادث این کشتی بازرگانی که برروی آب دریا شناوراست یک داستان ماندگار لایهدارساخته است. این کاریست که نویسندگان اندیشمند و متفکر در آثارشان به روی آن تاکید دارند و همیشه حساب نویسندگان متفکر با داستاننویسانی که صرفا برای سرگرمی خواننده، کتابشان را منتشر می سازند جداست. جوزف کنراد مثل همیشه درونیترین احساسات و ناشناختهترین انگیزههای انسانی و غیرانسانی افراد داخل عرشه را به بهترین شکل برای مخاطب به تصویر می کشد. داستان کاکا سیاه کشتی نارسیسوس قصه روبرو قراردادن جهل و خرافات با منطق و تفکراست که همیشه در مقابل هم قراردارند و تقابل انسانهای بی نقاب و با نقاب که تا دنیا دنیاست برروی زمین هستند و وجودخواهندداشت. او درمقدمه کتابش می نویسد:« اثری که هرچند متواضعانه طالب رسیدن به جایگاه هنر است، باید حجت هنری بودنش را در همه سطورش ارائه دهد... وظیفه من که سعی دارم به آن تحقق ببخشم، این است که باقدرت کلام مکتوب، شما را به شنیدن، احساسکردن و مهمتر از همه دیدن وادار کنم. وقتی این کار انجام شود کل حقیقت زندگی فاش خواهد شد: یک لحظه نگاهی و آهی و لبخندی و سپس بازگشت به آرامشی ابدی...» به جز این کتاب رمانهای طوفان، جوانی، دردل تاریکی ،جزیره و لرد جیم هم از دیگرآثار دریایی جوزف کنراد هستن که از این نویسنده منتشرو در ایران ترجمه شدهاند.